به گزارش پایگاه خبری حکمرانی خوب؛ پای گفتگو با دکتر ملیکا ملک آرا زاده شهرستان بابل ، دانش آموخته رشته شیمی ، مدیریت و آینده پژوهی نشستیم ، ایشان مشاور استراتژی کسب و کار ، مشاور ارشد پروژه های آموزشی و پژوهشگر کارآفرینی اجتماعی و همچنین مدیر دپارتمان نوآوری و کارآفرینی کالج بین المللی ابن سینا گرجستان میباشند.
ضرورت و اهمیت تدریسِ دروسی مانند کارآفرینی در مدارس چیست؟
کارآفرینی، به یک امر ضروری برای جوامع تبدیل شده است؛ زیرا نه تنها امکان دستیابی فرد به منابع مالی حاصل از ایده را مهیا میکند، بلکه با حل مشکلات به شیوهای نوین، موجب پیشرفت و توسعه کشور خواهد شد. کارآفرینی در تعریفی ساده، یعنی فرآیند خلق یک ارزش مادی یا معنوی جدید. هر زمان که صحبت از کارآفرینی میشود، فوراً ذهنها بهسمت «مارک زاکربرگ» و «جف بزوس» میرود؛ آنها نه اولین کارآفرینان بودند و نه دنیای کارآفرینی به آنها ختم میشود. شومپیتر بهعنوان پدر کارآفرینی، کارآفرین را اینگونه تعریف میکند: «کارآفرین، فردی است که از فرصتهای بازار از طریق نوآوریهای فنی و سازمانی، بهرهبرداری میکند». بنابراین فردی که تولیدات سنتی یک روستا را از طریق یک فروشگاه آنلاین، به دیگر نقاط کشور، معرفی و عرضه میکند، یک کارآفرین است؛ یا صنعتگری که یک محصول وارداتی را با منابع داخلی و با قیمت تمامشدهی کمتر تولید میکند، کارآفرین است؛ یا طراح یک اپلیکشنِ ارائه خدمات خانگی، در واقعی یک کارآفرین است. این موضوع فقط باید از طریق آموزش و فرهنگسازی در ذهن نوجوانان شکل بگیرد، تا آنها مسیر تبدیل ایده به پول و خدمت به جامعه را یاد بگیرند. مثال «ادیسون» را نباید از یاد برد، که وی بهدلیل کندذهنی از مدرسه اخراج شد، اما تاریخ نشان میدهد که پس از آن تلاشها و اختراعات ادیسون، در تحولات زندگی بشر موثر بود. عبارت «دایره شایستگی» که توسط «وارن بافت» مطرح شد، حوزههایی که در آنها خوب هستید و در آنها دارای صلاحیت، شایستگی و توانایی بالایی هستید، را تعیین میکند؛ خارج از دایره شایستگی، مسائلی وجود دارند که یا فقط بخشی از آنها را متوجه میشوید یا اصلا چیزی از آن نمیدانید؛ وارن بافت معتقد است دایره شایستگی خود را باید بشناسید و به آن پایبند باشید؛ ابعاد این دایره، اهمیت زیادی ندارد، اما شناختن مرزهای آن بسیار حیاتی است. همین موضوعات باید به نوجوانان ما تدریس شوند.در همین راستا برخی از کارشناسان اعتقاد دارند که کارآفرینی، موضوعی ذاتی است و نیاز به آموزش ندارد و بهعنوان یک عنصر باید در وجود فرد باشد. اکنون سوال اینجاست که آیا کارآفرینی ، موضوعی ذاتی است یا اکتسابی؟ یعنی آیا نیاز به آموزش دارد، یا میتوان آن را بهصورت ذاتی انجام داد؟
برای پاسخ به این سوال، باید ابتدا بدانیم کارآفرینان موفق چه ویژگیهایی داشتند، تا از آنطریق پی ببریم که آیا آن ویژگیها را میتوان آموزش داد یا خیر. هنگامی که صحبت از کارآفرین موفق میشود، غالبا منظور فردی است که کسب و کار خود را طی سالهای متمادی حفظ کرده است؛ اما جالب است بدانید که در دنیای واقعی، میزان بالایی از کسب و کارها پس از ۵ سال منحل شدند و از بین رفتند؛ یعنی تعداد کارآفرینان شکست خورده، بسیار بیشتر از کارآفرینان موفق است؛ به همین جهت شرکتهایی که میتوانند کسب و کار خود را بیش از ۵ سال سرپا نگهدارند، افراد موفق محسوب میشوند؛ بیشتر این کارآفرینان موفق دارای ویژگیهای مشترکی از جمله ریسکپذیری، پذیرش تجربههای جدید، خلاقیت، سختکوشی و اشتیاق برای موفقیت هستند.
برای کارآفرین شدن، چه مهارتهایی لازم است؟ کارآفرینی نیازمند ایجاد یک شبکه پویا از ارتباطات است؛ ارتباط با افراد، کسب و کارها، رقبا و …. برای ایجاد این شبکه لازم است مهارتهایی مانند مذاکره، گوشدادن فعال، توانایی همدلی و … را فرد دارا باشد؛ همچنین فرد باید دارای تفکر استراتژیک باشد. کارآفرینی همانند پروژه نیست که نقطه شروع و پایان آن مشخص باشد؛ با ورود به دنیای کسب و کار، کارآفرین هر روز با دهها مسئله مواجه میشود؛ هر روز در معرض اطلاعات و دیدگاههای گوناگون است؛ توانایی طبقهبندی و تحلیل اطلاعات و اتخاذ تصمیمات صحیح بر اساس این اطلاعات، یک ویژگی ضروری برای افرادی است که میخواهند وارد دنیای کارآفرینی شوند. از نکات دیگر، بازاریابی و برندینگ است؛ بنابراین مهارتهای مرتبط با حوزه مدیریت مشتری، تبلیغات، بازاریابی و برندینگ برای یک کارآفرین ضروری است. شاید برخی از شخصیتها برای ورود به دنیای کارآفرینی مستعدتر باشند، اما لازمه موفقیت در کسب و کار، داشتن مهارتهای مرتبط با این حوزه است. اگر در ویژگیهای اکتسابی و شخصیتی سهم ژنتیک چشمگیر باشد، قطعاً در ویژگیها و مهارتها، سهم تلاش و تجربه و خصوصاً آموزش، بیشتر است.